دیکشنری
داستان آبیدیک
fair faced
fɛɹ fe͡ist
فارسی
1
عمومی
::
زیبا، خوبرو، حق بجانب، خوبصورت
لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی
ترجمه مقالات انگلیسی به فارسی
دارالترجمه
FAINT HEARTED
FAINT HEARTEDLY
FAINT HEARTEDNESS
FAINT OF HEART
FAINTING
FAINTISH
FAINTLY
FAINTNESS
FAIR
FAIR AND IMPARTIAL
FAIR AND SQUARE
FAIR COPY
FAIR DEALING
FAIR DISCLOSURE
FAIR ENOUGH
FAIR FACED
FAIR GAME
FAIR HAIRED
FAIR HAIRED BOY
FAIR HOUSING AMENDMENTS ACT
FAIR MAID
FAIR MARKET VALUE
FAIR MINDED
FAIR MINDEDNESS
FAIR OR CLEAN COPY
FAIR OUT
FAIR PLAY
FAIR PRICE
FAIR PRICE FUNCTION
FAIR SEX
معنیهای پیشنهادی کاربران
پرکردن نام برای ارسال نظر ضروری است
نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
پاسخ به نظر و معنی پیشنهادی
نام و نام خانوادگی
پر کردن نام برای ارسال گزارش ضروری است.
شماره تلفن همراه (اختیاری)
نظر شما در مورد این معنی
متنی برای نظر وارد کنید.
عبارت داخل کار را وارد کنید